جدول جو
جدول جو

معنی منعقد کردن - جستجوی لغت در جدول جو

منعقد کردن
برپا کردن، سفت کردن زفت کردن، بستن بستن (عهد و پیمان و غیره)، سفت کردن (مایع)، بر پاکردن (جشن و غیره)
فرهنگ لغت هوشیار
منعقد کردن
بستن
تصویری از منعقد کردن
تصویر منعقد کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
منعقد کردن
بستن، سفت کردن، تنظیم کردن، برپا کردن، برگزار کردن، تشکیل دادن، ترتیب دادن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از منجمد کردن
تصویر منجمد کردن
افسرتن افسردن
فرهنگ لغت هوشیار
رخشاندن، باز تاباندن، واژگون کردن انعکاس دادن، پرتو افکن کردن، واژگون کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میعاد کردن
تصویر میعاد کردن
وعده کردن: (به... مرو شاهجان... حامی نشانده بودند با سلاح و میعاد کرده که نیم شب هنگام مناجات حاضر شوند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منعکس کردن
تصویر منعکس کردن
بازتابیدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از منتقل کردن
تصویر منتقل کردن
ترابردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از منطقی کردن
تصویر منطقی کردن
Rationalize
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از منجمد کردن
تصویر منجمد کردن
Freeze
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از منتقل کردن
تصویر منتقل کردن
Impart, Transmit
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از منجمد کردن
تصویر منجمد کردن
congeler
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از منطقی کردن
تصویر منطقی کردن
rationaliser
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از منتقل کردن
تصویر منتقل کردن
impartir, transmettre
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از منطقی کردن
تصویر منطقی کردن
rationalisieren
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از منتقل کردن
تصویر منتقل کردن
overbrengen, verzenden
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از منطقی کردن
تصویر منطقی کردن
racionalizar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از منجمد کردن
تصویر منجمد کردن
congelar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از منتقل کردن
تصویر منتقل کردن
impartir, transmitir
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از منجمد کردن
تصویر منجمد کردن
congelar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از منطقی کردن
تصویر منطقی کردن
racionalizar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از منتقل کردن
تصویر منتقل کردن
übermitteln, übertragen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از منجمد کردن
تصویر منجمد کردن
einfrieren
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از منطقی کردن
تصویر منطقی کردن
rationaliseren
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از منجمد کردن
تصویر منجمد کردن
invriezen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از منطقی کردن
تصویر منطقی کردن
racjonalizować
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از منتقل کردن
تصویر منتقل کردن
передавати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از منجمد کردن
تصویر منجمد کردن
заморожувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از منطقی کردن
تصویر منطقی کردن
раціоналізувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از منتقل کردن
تصویر منتقل کردن
передавать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از منجمد کردن
تصویر منجمد کردن
замораживать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از منطقی کردن
تصویر منطقی کردن
рационализировать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از منتقل کردن
تصویر منتقل کردن
impartir, transmitir
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از منجمد کردن
تصویر منجمد کردن
zamrażać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از منتقل کردن
تصویر منتقل کردن
przekazać, przesyłać
دیکشنری فارسی به لهستانی